گل خشک روی طاغچه
گل خشک روی طاغچه تو رو یاده من میاره
توی این شب شکنجه بارون غربت میباره
لحظه های بی تو بودن مثل اعدام بهاره
تنها دلخوشیم چشمک کم نور از یک ستاره
مثل شمع دارم میسوزم از غم
تلف میشم تو این مزاره مبهم
شده خنجر فکر تو روی پشتم
آتیش داغ خیالت توی مشتم
قلم سیاه شعرم خلوت سیاه سینه
میکنه پر کوره عشقم ز کینه
گناه من چه بوده که باشم تنها همیشه
توی حسرت نگاهت توی حسرت یه بیشه
خطای من چه بوده که بسوزم همچو مجنون
نفسم حبس شه تو سینه زیر اوار توی زندون
|